من در اينجا برايتان
قطرهً از دريای مثـلها وگفـتارهای زبان شيرين فارسی ـ دری را انتخاب
نموده ام ، به اميد اينکه مورد پسند تان قرار گرفته و شـما را لحظهً
به سوی ديار عارفان واُدبا همراهـی کرده باشم. |
|
|
|
آزادی خوشبختی
است و خوشبختی آزادی ! (دوست) |
|
|
|
کلمهً بنام
زور وجبر در د يوان محبت وجود ندارد ! |
|
|
|
قلب پر ازمحبت،
محبت ميورزد و قلب پر ازکينه ، کينه. |
|
|
|
آدم بايستی
خوشبخت باشد تا که خوشبخت بسازد و آدم بايستی خوشبخت بسازد تا
که خوشبخت شـود. |
|
|
|
تا که نيفـتی،
نميگی بسم الله ! |
|
|
|
شنيده اند
که علی آباد شـار است! |
|
|
|
بز از لِنگش
گوسفـند از لِنگش . |
|
|
|
|
از داشتم
داشتم چه ميگی ، از دارُم دارُم حرف بزن ! |
|
|
|
خوی وخواص
دوست ات را در استخوانهای پدرِ پدرکلان اش جستجو نکن!(دوست) |
|
|
|
سير را ديده
نميتانند و گوشنه را سير! |
|
|
|
با جفيد
ن "پارس کرد ن" سگ دريا مُردار "کثيف" نميشود. |
|
|
|
در دهکده
به خودش جا نيست، ميگه که اسپ ام را در خانهً ملک بسته کن! |
|
|